شیر آبی می یابد . این اولین قانون اطراق است . اطراف را خوب ور انداز می کند. پشت بوته ها کنار درخت تنومد زیر اندازش را پهن می کند و می نشیند . دکمه های پیرهنش را که باز می کند عرق گیر سفید لکه لکه اش خودش را نشان میدهد . هوا به قدری گرم است که دستمال یزدی دور گردن مرد که گاهی سر و صورت گندمگونش را هم با آن پاک می کند ، نم دار شده . از توی کوله اش بطری آبش را در می آورد و کنار سیگارهای دود نکرده اش می گذارد . ساعت نزدیک 2 است . از ماشین که پیاده می شوم ، چشمم به مرد می افتد، او هم مرا نگاه می کند . می روم سمت در ، کلید می اندازم اما بر می گردم باز هم به مرد نگاه می کنم . مامان چراغ میزند که بجن,مرد,تنهای ...ادامه مطلب