ظاهرا آروم شدم اما دست خودم نیست کوچک ترین چیزی دنیامو میریزه بهم و من می مونم و یک دنیا اشک که جلوی خانوادم نمی تونم ابراز کنم و جمعشون می کنم تا جای مناسب رهاشون کنم . دلم اونقدر تنگه که حتی نوشتن حرف هام هم دیگه قادر نیست تنگیش رو بر طرف کنه . دوستام فحشم میدن که خاک بر سرت نکنیم چته تو به جهنم مرتیکه فلان فلان شده بزدل رو ! و کسی نمی دونه که من ، تــــو شدم و تــــو بارون ...
پ.ن غیرمرتبط: دیشب تولد دوستم بود و کلی دور هم خوشحال بودیم و یکیشون گفت بچه هــــا تیزر این رو دیدم قشنگ وضعیت ما 4 تاست . تیزر رو دیدیم جیغ جیغ کردیم و به کاراکترهای جایگزینمون خندیدیم . اما ته خنده هام فقط خدا و خودم می دونیم تلخه و من به این تلخی عادت کردم .
به تاریخ ۳۰ خرداد ۹۶...برچسب : نویسنده : yekman بازدید : 109