ما و رفیقمون

ساخت وبلاگ

بهش اس ام اس زدم می گم بیداری ؟ می گه اره . می گم چرا نخوابیدی ؟ می گه دارم گریه می کنم ... می گم بی خیال بابا حل میشه اینجوری سخت تر میشه کارت . می گه خسته شدم ... تو دلم می گم منم . می گم خوب بهش فکر کن به کاری که داری می کنی اینطوری راهش نیستا . می گه نمی دونم اصلا . می گم حالا گریه نکن الکی مسخره ... تو دلم می گم بزار گریه کنه چه اشکال داره ... باز می گم ،اونم می گه دیگه خسته میشیم چرت و پرت می گیم و بعد سکوت . میدونم بیداره می دونه بیدارم ولی دیگه چیزی نمی گم چون می دونم خودمم به حرفام خیلی اطمینان ندارم ...

پ.ن . بوی سمنویی که مامانم گذاشته رو میزم همه جا پخشه . گفت راضی نیستم ازت نخوریش و رفت :)

+ نوشته شده در جمعه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 3:58 توسط یک من
به تاریخ ۳۰ خرداد ۹۶...
ما را در سایت به تاریخ ۳۰ خرداد ۹۶ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekman بازدید : 79 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 8:01