بهش اس ام اس زدم می گم بیداری ؟ می گه اره . می گم چرا نخوابیدی ؟ می گه دارم گریه می کنم ... می گم بی خیال بابا حل میشه اینجوری سخت تر میشه کارت . می گه خسته شدم ... تو دلم می گم منم . می گم خوب بهش فکر کن به کاری که داری می کنی اینطوری راهش نیستا . می گه نمی دونم اصلا . می گم حالا گریه نکن الکی مسخره ... تو دلم می گم بزار گریه کنه چه اشکال داره ... باز می گم ،اونم می گه دیگه خسته میشیم چرت و پرت می گیم و بعد سکوت . میدونم بیداره می دونه بیدارم ولی دیگه چیزی نمی گم چون می دونم خودمم به حرفام خیلی اطمینان ندارم ...
پ.ن . بوی سمنویی که مامانم گذاشته رو میزم همه جا پخشه . گفت راضی نیستم ازت نخوریش و رفت :)
برچسب : نویسنده : yekman بازدید : 79